۱۳۸۷/۰۲/۳۰


تو از طلوع صبحی تو شعر التماسم
غبار راه دورت نشسته رو لباسم
من از تن تو طردم خالی دست سردم
کوه نمک تو چشمات پاشیده روی دردم
الهی غرورت حریم خونه باشه
تو باغ دل تو هزار جوونه باشه
تو ازمداری معلوم بشین رو خاک قلبم
بیا به مقصد خود ببین چه پاک قلبم
بیا که عاشق باشیم قلب شقایق باشیم
برای عمر رفته فکر دقایق باشیم
تو اعتبار کوهی تو دشت انتظارم
تو از هجوم موجی رو تن خشک وداغم
من ازغرور دستات یه سایه یون کشیدمچ
رفتم تو خواب چشمات به آرزوم رسیدم

۱ نظر:

ناشناس گفت...

sala azizam omidvaram halet khob bashe dige be ma sar nemizani na mard vali ma ke doset darim rasti karet kheili ghashange be nazare man karato edame bede jedi migam man ke kheili khosham omad aliiiiiiii bod
doset daram